سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زراعت و اصلاح نباتات


زراعت و اصلاح نباتات

الهه
دانشجوی کارشناسی ارشد رشته زراعت و اصلاح نباتات هستم امیدوارم از سایت من خوشتان بیاید هر چند شاید دارای نقص های باشد ولی با نظر دادن شما امیدوارم بتوانم این نقص را اصلاح کنم دو چیز را هرگز فراموش نکن : 1) خدا را 2) مر گ را دوچیز راهمواره فراموش کن : 1) کسی به تو بدی کرد 2) به کسی خوبی کردی
وضعیت من در یاهـو

157تعداد بازدید روزانه

این والدین دیگر مجبور نیستند به طور رنجش­آوری از طریق تلفن و در فواصل مکرّر به دنبال یک شغل خوب برای فرزندانشان باشند؛ در عوض، درست مثل همان جوجه، ژنی در آن­ها قرار می­گیرد و این ژن پروتئینی را تولید می­کند که باعث می­شود، فرزندانشان در تمام طول زندگی خود، رفتار خاصی را از خود بروز دهند.

شما نمی­توانید علیه تولید این پروتئین دست به شورش بزنید. شاید شما بتوانید هنوز با توان خود دست به اقدامی بزنید که آرزوهای والدین را با شکست مواجه کنید، ولی با وجود این، پروتئین مذکور به طرز بی­رحمانه­ای به درون سیستم بدنی شما پمپاژ می­شود و این پروتئین است که چگونه بودن شما را تعریف می­کند. وقتی که نتوانید (مثل آن جوجه) پر در بیاورید، دیگر چه اهمیتی دارد که شما چقدر مشتاق داشتن آن هستید، شاید آن­ها بتوانند مزاج شما را به گونه­ای مهندسی کنند که اصولاً فکر پر و بال، اصلاً در ذهنتان خطور نکند.

 در نتیجه، چنین کودکانی توسط طراحان برای هدف خاصی تولید می­شوند: «هوش»، «متوسط الحال بودن»، «ورزشکاری». همچون مثال جوجه­ها، این بازار است که بدون شک سمت و سوی سودمندی شما را مشخص می­کند. به عنوان نمونه احتمالاً مشکل است که بپذیریم، والدین در پی ژن­هایی باشند که فرزندشان را خواب­آلود کنند. در این شرایط، دو احتمال وجود دارد. شاید نتیجه طراحی خیلی خوب از کار در نیاید و فرزندتان به سختی بتواند کلمات را هجی کند و یا عبوس و بداخلاق شود و یا نتواند توپ را سریع شوت کند. اگر چنین شود، در دنیای کنونی، شما با خودتان زمزمه می­کنید که این خود اوست که چنین است. اما در دنیایی که پیش­رو است، او در اصل یک کالای معیوب خواهد بود. در این صورت، آیا شما وی را بدون قید و شرط می­پذیرید؟

فرض کنیم که در دستکاری ژن اندکی اشتباه شود و در نتیجه شما صاحب بچه­ای شوید که دارای برخی مشکلات جدّی باشد؛ شما در این میان چه تقصیری دارید؟ به یاد داشته باشید که این کودک حاصل تأثیر و تأثر غیر عمدی ژن­های شما با ژن­های همسرتان نیست، بلکه این کودکی است که با نیت و هدف خاصی تولید شده است. آیا گزارش­های مصرف کننده، باعث درجه­بندی عرضه بیوتکنولوژی متنوع نمی­شود؟

اگر شما پنج سال پس از کودک اول خود صاحب فرزند دومی شوید و این فرزند جدید به طور غیرقابل انکاری رشد یافته­تر باشد، در این صورت، نسبت به کودک اولی خود چه احساسی خواهید داشت؟ خود او نسبت به این برادر جدیدش که آخرین مدل است، چه احساسی دارد؟

در صورت وقوع احتمال دوم، این که مهندسی ژنتیک به همان شکلی صورت گیرد که شما می­خواسته­اید، این نیز به نظر بد است، زیرا در این حالت نیز فرزندتان یک کالای تولید شده است. شما در مقابل موفقیت­های وی به همان مقدار دچار غرور می­شوید که یک مایع ظرفشویی خوب بخرید. این مایع طوری طراحی شده است که بتواند لکه­ها را از ظروف شیشه­ای پاک نماید و فرزندتان نیز به گونه­ای طراحی شده است که خوش خلق، اجتماعی و زیرک باشد. حال خود این فرزند نسبت به چه چیزی احساس غرور می­کند؟ نسبت به نمرات خویش؟ شاید او به سختی کوشش کند، ولی این را همیشه خواهد دانست که از قبل برای کسب نمره خوب طراحی شده است. مهربانی­اش نسبت به دیگران چطور؟ بله، مهربان بودن خوب است اما وقتی که ژن­های مختلف (کم و بیش) در ارتباط با جامعه­پذیری فهرست­بندی و دستکاری شده­اند، در این صورت، احتمالاً این خصوصیات خیلی هم هنر و فضیلت محسوب نمی­شوند.

پدر (و یا مادر) مثل یک پادشاه خوب، کانالی را به وجود می­آورد که از طریق آن، زندگی کودک جریان می­یابد: این یک تصویر از این دنیای جدید است. به گفته لئو گاس: «هر کودکی که وجودش، شخصیتش و استعدادهایش مرهون انسان بودنش می­باشد. دیگر نمی­تواند در همان سطح و جایگاهی قرار گیرد که سازندگانش قرار دارند. مثل هر محصولی که ما خود به وجود می­آوریم، دیگر اهمیتی ندارد که این محصول چقدر عالی است؛ تولید کننده بالاتر از آن قرار دارد، با آن برابر نیست، بلکه برتر از آن است، به خاطر نیت و خلاقیتش، بر محصول خود برتری دارد».

تفاوت، از جمله دلایلی است که باعث می­شود ما به کودکانمان عشق بورزیم و آنان را پرورش دهیم، یا همان­طور که زیست­شناسان می­گویند، این ریشه در امیال ناگفته ما دارد که ژن­هایمان همچنان انتقال یابند. اما این ژن­ها دقیقاً ژن­های ما نیستند؛ بسیاری از این ژن­ها مخلوق ملیت­های مختلف هستند و این کودکان، کودکان ما نخواهند بود، البته دقیقاً چنین نیست. شکاف بین نسل آن­ها و نسل ما بسیار زیاد خواهد بود، «سیر تکامل» در آن­ها تسریع می­شود. اگر مهندسی (ژنتیک) به همان گونه که مدنظر بود، صورت گیرد و نتیجه دهد، دنیایی به وجود خواهد آمد که در آن کودکان در آسایش به سر می­برند، آسایشی که والدینشان ندارند. البته اکنون چنین اتفاقی افتاده است؛ این خیلی پیش پا افتاده است که ببینیم فرزند هفت ساله ما بهتر از ما می­تواند «وی. سی. آر» را برنامه­ریزی کند و فایل­های شبکه­های اینترنتی را پیاده نماید.

این مسئله باعث پریشانی بسیار می­شود: اقتدار پدرانه تحلیل می­رود (جمله «پاپا، تو درست نمی­فهمی»، بار معنایی متفاوت و بیشتری به خود می­گیرد). اما، علاوه بر آن، این کودکان در هر نسلی بهبود می­یابند و نسبت به انسان­های قبل از خود بیشتر متمایز می­شوند.
تاکنون، هم ­ژن­های ما و هم مرزهایی که این ژن­ها برای ما ایجاد می­کردند، باعث می­شدند که ما به همه انسان­هایی که قبلاً آمده بودند، پیوند بخوریم. پاسخ جنگ با جنگ، از همان روزگاران قدیم با ما عجین بود و به ما کمک کرد تا در این دنیای خطرناک زنده بمانیم. علاقه من به دویدن، به گونه­ای مرا به همنوع من در هزاران سال قبل مرتبط می­سازد.
انسان می­تواند به هنر کنده­کاری بر روی صخره­های آفریقا و درون غارهای فرانسه که به 30 هزار سال پیش تعلق دارد، بنگرد و سریعاً احساس خویشاوندی و قرابت با آن انسان­ها بکند. ما کم و بیش همان انسان هستیم و احتمالاً در مقایسه با نوه­های مهندسی شده­مان، به آن­ها نزدیکتریم. ما از آلت­های چوبی حفاری تاکمباین و از طبق­های مدوّر تا ارکستر سمفونی پیش رفته­ایم؛ اما ما هنوز مشابه همان زمان می­شنویم و طیف بینایی ما نیز همان است و هنوز به شیوه همان زمان «آدرنالین» و «دوپاماین» تولید می­کنیم؛ هنوز هم براساس بسیاری از همان الگوها می­اندیشیم و اگر گاهی اوقات این الگوها ما را به دردسر می­اندازند، با وجود این، آن­ها نشان می­دهند که ما همان مردم هستیم.

 اما کلاس سال 2050 ممکن است بسیار متفاوت باشد. شاید آن­قدر فرق داشته باشد که وقتی آن­ها می­نشینند و کتابی را می­خوانند که متعلق به زمان ما است، این کتاب فقط برای آن­ها یک کتاب تاریخی باشد؛ کتابی که از سابقه یک مخلوق متفاوت سخن می­گوید. ریچارد رودریگوز نویسنده اعلام کرد: «من نسبت به تداوم هستی بشر اعتقاد دارم. وقتی کتابی را که سیصدسال قبل و یا دو هزار سال قبل نوشته شده است می­خوانم و می­بینم که من هنوز بدان وابستگی دارم، این ایمانم تجدید و احیا می­شود. من باور دارم که تجربه انسانی ما مداوم است». هنوز همان جاه­طلبی «مکبث» و نیازهای «لیر» در درون رگ­هایمان جاری است. ما همان پروتئین­های آن­ها را تقریباً با همان مقدار داریم. اما این وضعیت چقدر طول می­کشد؟
هنوز هم چندان مشکل نیست که شما فرزندانتان را نسبت به اجدادشان علاقه­مند سازید، اجدادی که به قدر کافی متعلق به گذشته­های دور و در ابهام هستند و توجهی را به خودشان جلب نمی­کنند؛ اما اگر خط سیر جسمانی که شما را به اجدادتان وصل می­کند، منقطع گردد و اگر توارث شما از آن­ها، تنها به انعکاس برخی از رفتارهای تعلیم و تربیتی محدود شود و بخش بزرگ و خیلی واقعی طبیعت را شامل نگردد، در این صورت چه می­شود؟ البته فرزند خوانده­ها اغلب با این پرسش سر و کار دارند، اما آن­ها می­دانند که در جایی این ارتباط ژنتیک وجود دارد، کسانی که از این امر آگاه هستند، اغلب تلاش­های بی­رحمانه­ای را برای محو این رابطه­های بیولوژیکی صورت می­دهند. اگر روزی فرا برسد که دیگر کسی در هیچ کجا «مادر تنی» نداشته باشد، چه می­شود؟ در اینجا، دکتر میکائیل وست مدیر عامل مؤسسه «تکنولوژی پیشرفته سلولی»، آینده­ای را تصور می­کند که در آن زمان. وی می­تواند با کروموزومی سر و کار داشته باشد که به وسیله انتقال دهنده­های کوچک میانجی در مثلاً سلول­های پوست در رفت و آمد باشد. معنی­اش این است که «من می­توانم کروموزوم
Y را از آرنولد شوارتزنگر، کروموزوم X را از باب بارکر و کروموزوم 6 را از رابین کوک و غیره بگیرم و از این طریق، یک انسان را از طریق 46 نفر والدین جمع کنم و برای این مورد، همه را از مذکرها انتخاب نمایم. کودکی با 46 پدر و بدون مادر خواهیم داشت. به هر حال، شما مجبور نیستید برای این رخداد زیاد منتظر بمانید. به زودی نخستین کودکی که حداقل بخشی از ژن­هایش از یک شرکت آزمایشگاهی گرفته شده است، به وجود می­آید؛ نخستین کودکی که در مقایسه با آن­هایی­که قبلاً آمده­اند، «ارتقاء» یافته­تر است. این کودک نخستین کودکی است که وقتی نیم نگاهی به پشت سرش می­اندازد، شکافی را بین خود و تاریخ بشریت می­بیند.

 اما در اینجا نکته واقعاً ترسناکی وجود دارد: او به آینده نیز نمی­تواند نظر بیندازد. او نمی­تواند خودش را با آن­هایی که بعد از وی می­آیند، مرتبط بداند. چرا که تا آن زمان، انسان­های ارتقا یافته­تری به وجود خواهند آمد. آن­ها در مقابل آتاری وی، ویندوز 2050 خواهند بود؛ او همچون همة دیگرانی که پس از وی می­آیند، در جزیره کوچک متعلق به خود، برای همیشه رها خواهد بود.

هر چند زندگی ما در دنیای پیشرفته، در مقایسه با زندگی در مکان­ها و عصرهای دیگر به­قدر کافی آسان­تر است، ولی چالش­ها همچنان باقی می­مانند. یا حداقل، همان­طور که دوی ماراتن انجام می­دهیم، آن­ها را می­توانیم ایجاد کنیم. یعنی ما قادر هستیم زندگی­مان را در راستای وظیفه اصلی انسان، یعنی درک این که چه کسی هستیم، بگذرانیم، والدین ما سعی می­کنند که برای ما نقشه­ها بکشند، ما نیز می­توانیم برده­وار از آن­ها اطاعت کنیم و یا آن­ها را با آتش تمرّد خود بسوزانیم و یا زمانی که می­خواهیم خط و مشی­های خود را ترسیم کنیم، گاهگاهی نیز بدان­ها نظر بیفکنیم، اما این تکنولوژی­های جدید به ما نشان می­دهند که مفهوم انسانیت به نخی بسیار باریک­تر از آنچه که فکر می­کردیم، بسته است.

 اگر پایان داستان ما نوشته شده باشد و ما بدان سمت و سو می­رویم، در آن صورت چه پیش می­آید؟ اگر ما برنامه­ریزی شده باشیم، یا لااقل هر زمانی که به انتخاب راهی دست می­زنیم، شک کنیم که این جهت­یابی کار سلول­های مهندسی شده ما می­باشد، چه خواهد شد؟ در این شرایط، باید بگوییم که چه کسی هستیم؟!

 


ارسال شده در توسط الهه
سفارش تبلیغ



">ا